اصول نشانه گذاری در زبان نوشتاری فارسی

اصول نشانه گذاری در زبان نوشتاری فارسی

نشانه گذاری استفاده از مجموعه علامتهایی است که در زبان نوشتاری برای نشان دادن حالات درونی نویسنده و تعیین کیفیت کلام در حالات تعجب ،امر،پرسش،مکث،...بکاربرده میشود. بطور کلی میتوان گفت نشانه گذاری موارد زیر را در بر میگرد.

ادامه نوشته

شیوه رسم خط فارسی و املایی کلمات

شیوه رسم خط فارسی و املایی کلمات

 

 

«جملات ساده ومرکب »

جمله ازنظرساختمان دونوع است:1- ساده 2- مرکب

جمله ساده جمله ای است که درآن تنها یک فعل به کاررفته باشد.

جمله مرکب جمله ای است که درآن بیش از یک فعل به کاررفته باشد. جمله های ساده ای که جمله ی مرکب راتشکیل می دهندازنظربارمفهوم وپیام ونقش دوگونه اند جمله ی پایه یاهسته وجمله ی پیرویاوابسته.پایه یاهسته آن قسمت ازجمله ی مرکب است که غالباً غرض اصلی گوینده یانویسنده رادربردارد ولی جمله ی پیرو یاوابسته که همراه جمله ی پایه می آید به آن وابسته است ومفهومی ازقبیل زمان ،شرط،علت و ... رابه مفهوم پایه یاهسته می افزایدوقابل تأویل به مصدر یاصفت است .

« تشخیص جمله ی پایه ازپیرو »

الف)جمله ای که مفهوم وغرض اصلی گوینده رادربرداردمعمولاًجمله­­­­ی پایه یاهسته است .

ب)جمله ی پیرو یاوابسته معمولاًهمراه بایکی ازحروف ربط(پیوند)می آید.

ج)افعال جمله ی پیرو می توانند تأویل به مصدریاصفت شوند .

د)جمله ی پیرو جمله ی ناقصی است اماجمله ی پایه جمله ای کامل ومستقل است.

مثلاً درجمله ی درس­­­­هایت رابخوان تاموفق شوی غرض اصلی امربه درس خواندن است واین جمله پایه یاهسته است وجمله­ی تادرامتحان موفق شوی که علت آن رامی رساند وهمراه باحرف ربط تاآمده است جمله ی پیرو یاوابسته است .

علاوه براین جمله ی پیرویاوابسته بالا رامی توان به مصدرتأویل کردوگفت:برای موفق شدن درامتحان درسهایت رابخوان .

* اگرجمله ی پیرویاوابسته بامفهوم شرط همراه باشد آن راجمله ی شرط وجمله ی پایه یاهسته راجمله ی جزای شرط یاجواب شرط می گویند.

اگربکوشی موفق میشوی

جمله شرط جواب یاجزای شرط

وابسته ،پیرو هسته،پایه

برای معرفی حروف ربط (پیوند )که جملات مرکب رابه هم پیوند می دهند به ناچار بحث مختصری خواهیم داشت از حروف ربط یابه اصطلاح امروزی نقش نمای پیوند

حروف ربط (نقش نمای پیوند)

این حروف دوجمله وبعضی ازآنهادوواژه رابه هم پیوند می دهند وبه سه دسته تقسیم می شوند:

1- ساده مانند:و،که ،تا،اگر،چون،چه،اما،ولی،پس،زیرا،لیکن،یا، باری و ........

2-مرکب مانند:اگرچه،بااین که، ازآن جاکه ،ازبس که ، برای این که ،چون که، درصورتی که ، باوجوداین که و.......

3- تکواژ گسسته که خودبردونوع است:تکراری وغیرتکراری

الف )تکراری : (چه .... چه )، (خواه .... خواه)،(نه .....نه) ،(هم .....هم)،(یا .....یا)و .....که بین این دوواژه ی تکراری حرف و هم می توان آورد:چه بخواهد وچه نخواهدباید این کارراانجام بدهد.

ب)غیرتکراری:(نه تنها ....... بلکه )، (اگرچه ...... ولی )

چنانچه حروف ربط یاپیوندبین دوواژه به کارروند آن دوواژه را هم نقش می کنند وبه اصطلاح حروف پیوند همپایگی هستند مثل: علی کتاب ودفتروقلم خرید که کتاب دفتر وقلم هم نقش و مفعول هستند وحرف ربط وازنوع پیوند همپایگی است .

اگرحروف ربط بین دوجمله به کارروند یانشانه همپایگی هستند یاوابستگی.

پیوند های همپایگی بین جمله های همپایه می آیندیعنی هیچ یک ازجمله هاجزیی ازجمله ی دیگرنیست مثل :ازدوستم دوکتاب گرفتم.یکی رامطالعه کردم وپس دادم ولی دومی راهنوزنخوانده ام.

پیوندهای وابستگی دوجمله ای رابه هم پیوند می دهندکه یکی ازآنها جمله اصلی یاهسته است ودیگری جزیی ازجمله ی اصلی که به آن وابسته یا پیرو می گویند.مثل جمله ی :ما

می دانستیم که اوزود خسته می شود. ما می دانستیم هسته واوزودخسته می شود وابسته است زیرا مفعول می دانستیم است وحرف ربط که ازنوع وابستگی است .

پیوند های وابستگی عبارتنداز:که ،تا،اگر،چون ، چه ، زیرا،به شرط اینکه ،بااینکه ،هرچند ،چنا نچه ،چنان که ، اگرچه ،ولو اینکه ، همین که ،به محض اینکه ،وقتی که هنگامی که ،ازآنجاکه ،به مجرداینکه و .....

پیوندهای همپایگی عبارتند از:و،ولی ،یا، اما وتکواژهای گسسته ی (هم ...هم) ،( چه ....چه) ،(نه ....نه) ،(خواه .....خواه)،( یا ....یا) و....... تهیه وتنظیم :فریبا فرازمند

« برگرفته از کتابهای دستورزبان فارسی تالیف دکتر انوری ،احمدی گیوی ،وحیدیان کامیار»

انواع جمله‏

 

جمله از حيثِ: مفهوم، نظم طبيعى، فعل، ساختمان، استقلال مفهوم و اثبات و نفىِ پيام، انواعى به شرح زير دارد:
1 - از حيث مفهوم و چگونگىِ ارائه پيام، چهار دسته است: خبرى، پرسشى، عاطفى و امرى.
2 - از حيثِ نظم طبيعى، دو دسته است: دستورمند (مستقيم) و نادستورمند (غير مستقيم).
3 - از حيث فعل، سه گونه است: فعلى، اسنادى و بى‏فعل.
جمله فعلى آن است كه از نهاد و فعلِ تام، ساخته شده باشد؛ مانند: «سيب رسيد».
جمله اسنادى آن است كه از نهاد، مسند و فعل ربطى ساخته شده باشد؛ مانند: «هوا (نهاد) سرد (مسند) است (فعل ربطى)».
جمله بى‏فعل به جمله‏اى گفته مى‏شود كه در ظاهر، فعل نداشته باشد و فعل آن در ژرف ساختِ جمله و يا تقدير و نيت گوينده باشد؛ مثال: «ايستادن ممنوع» / «صبح به خير».
4 - جمله از حيث ساختمان، دو گونه است: ساده و مركب.
جمله ساده، جمله‏اى است كه در آن فقط يك فعل به كار رفته باشد؛ مثال: «احمد پزشك است».
جمله مركب، آن است كه بيش از يك فعل داشته باشد؛ مثال: «درس‏هايت را بخوان تا در امتحان موفق شوى».
جمله پايه و پيرو: جمله پايه، آن قسمت از جمله مركب است كه غالباً غرضِ اصلى گوينده يا نويسنده را در بر دارد. جمله پيرو، آن جزء از جمله مركب است كه همراه جمله پايه مى‏آيد و وابسته به آن است. جمله پيرو، خود معناى كاملى ندارد؛ يعنى جمله‏اى است ناقص كه مفهومى بر جمله پايه مى‏افزايد؛ مثال: «تا شير را باز كردم، آب فوران كرد».
در اين جمله، غرضِ اصلى، فوران كردن آب است (آب فوران كرد) و جمله «تا شير را باز كردم» علت و فوران كردنِ آب را بيان مى‏كند.
براى تشخيص اين دو جمله بايد گفت: آن جمله كه بار مفهوم و غرضِ اصلى گوينده را دارد معمولاً جمله پايه است و ديگرى جمله پيرو.
5 - جمله از حيث داشتنِ استقلالِ مفهوم، دو گونه است: مستقل (كامل) و ناقص.
جمله مستقل يا كامل، آن است كه به تنهايى مفهوم و پيام روشن و كامل دارد؛ مانند: «امام خمينى، عارف و سياست‏مدار بود».
جمله ناقص، جمله ساده‏اى است كه به تنهايى، مفهوم روشن و رسايى ندارد؛ مانند: «كتابى كه خريده‏ام...».
6 - جمله از حيثِ اثبات و نفى پيام، دو دسته است: مثبت و منفى.
جمله مثبت، جمله‏اى است كه وقوع امر يا داشتن و پذيرفتن حالتى را خبر دهد يا طلب كند؛ مانند: «محمود درس مى‏خواند».
جمله منفى يا سلبى، جمله‏اى است كه وقوع امر يا داشتن و پذيرفتنِ حالتى را نفى و سلب نمايد و يا عدم آن را طلب كند؛ مانند: «محمود درس نمى‏خواند».
7 - جمله معترضه: جمله‏اى است كه در ضمنِ جمله اصلى مى‏آيد و اگر آن را حذف كنيم خللى در معنا و مفهوم جمله اصلى پديد نمى‏آيد؛ مانند: «جواد - خدا حفظش كند - جوان مؤدّبى است». (در اين عبارت، جمله «خدا حفظش كند» معترضه است).
8 - جمله‏هاى پيوسته: جمله‏هايى هستند كه به دنبال هم مى‏آيند و از حيث مفهوم با هم ارتباط و پيوستگى دارند، اما همگى جمله‏هاى مستقل و كامل هستند. جمله‏هاى پيوسته، غالباً بدونِ حرف ربط مى‏آيند و معمولاً بين آخرين جمله‏ها، حرف ربط يا قيدى مى‏آورند؛ مثال: «خودنويسم گم شد. همه جا را گشتم. به كيف نگاه كردم. از خواهر و برادر پرسيدم. بالاخره پيدا شد».

حرف

حرف

حروف واژ ه هایی هستند که معنی مستقلی ند ارند اما برای پیوند کلمه ها و جمله ها و نشان دادن نقش کلمه در جمله به کار می رود حرف ها به سه دسته تقسیم می شوند.

1- حرف ربط: که دو کلمه و یا دو جمله را به هم ربط می دهد

حرف ربط همپایگی : مانند:و ،یا،اما،ولی، لیکن، ولیکن، پس، سپس، نیز ، هم

حرف ربط وابستگی: مانند: اگر، اگر چه، اگر که،که ، همین که، هر چند، چنانچه، چنانکه، زیرا، زیرا که چون که،چو، چون

2- حرف اضافه : حروفی هستند که قبل از متمم می آیند بنابر این واژه بعد از حروف اضافه دارای نقش متممی هستند،حروف اضافی مثل :با،از، به،بر، در،اندر،برای ، از برای،ازبهر،بی،جز،الا، مگر، مانند،مثل،چو و چون (وقتی معنی مثل و مانند بدهد تا (وقتی نهایت چیزی را برساند) به جمله های زیر دقت کنید.

به کتاب خانه رفتم چون کتابی می خواستم .

چون در این جا حرف ربط است.

دلیریچون او ندیدم .

چون در این جا حرف اضافه است.

آمدم تاشما را ببینم

تا در این جا حرف ربط است.

تا خانه پیاده رفتم .

تا در این جاحرف اضافه است.

3- حرف نشانه : حرف ندا یا : یا پروردگار ای : ای خدا ا : حافظا

کسره ی اضافی که نشانه مضاف الیه و یا صفت است مدادِ سیاه ، مدادِ علی

انواع « ان »

 

1- پسوند جمع : گاوان و خران بار بردار *** بِه زآدمیان مردم آزار

2- پسوند صفت حالیه : نگران با من اِستاده سحر؛ شادان همی رفت

3- پسوند زمان : بامدادان که خاطر بازآمدن بر رای ماندن چیره شد ...

4- پسوند مکان : دیلمان ؛ گیلان، ریگان و ...

5- پسوند اسم مصدر: حنابندان ؛ یخ بندان و ...

6- پسوند نسبت : جانان ؛ بابکان ؛ قبادان و ...

7- پسوند شباهت : کوهان

8- پسوند صفت فاعلی : گریان ، روان ؛ جویان و ...

نمونه درس آزاد فارسی جدید التالیف دوم راهنمایی

«نگین تخریب»

    خداوند نگاه مهربانش را به زمین دوخت برای ثانیه های پاییزی ،فرشته ای را با سبد سبد، محبت به زمین فرستاد.ستاره ای از جنس سادگی ،در سال ۱۳۴۱در شهر کاشمر،شهر شیر در زنجیر،شهید سید حسن مدرس ،در آغوش خانواده ای مومن به دنیا آمد.که نام اورا علیرضا نهادند.

    دوستان دوران مدرسه ی او ،پس از سال ها ،هنوز وی را با تحرک و جنب و جوش و لبخندی نمکین بر لب ،به خاطر می آورند.دانش آموزی که بیش از سن خود می فهمید.او با بهره گیری از جلسات مذهبی با معارف دینی و اوضاع سیاسی و اجتماعی آشنا گردید.کتابخانه ای در منزل تشکیل داد که بیشتر اعضای آن نوجوانان بودند که تعداد زیادی از آنان ،در جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند.

      او به پدر و مادر بسیار احترام می گذاشت و هر کلمه ای که می گفتند ،اجرا می کرد.با شروع جنگ تحمیلی ،علیرضاجزءاولین گروهی بود که از شهرستان کاشمر،به جبهه ها اعزام شد.آن بزرگوار نگین زیبایی بود که در زمینه ی جنگ مین و انفجارات ،گام بر می داشت..فکری خلاق و پویا داشت و جنگ افزار های مورد نیاز را ،طراحی می کرد.بسیاری از بسیجی های زبده از شاگردان او بودند.اگر یک چیز کوچک بلد بود سعی می کرد آن را به دیگران آموزش دهد.برای یادگیری و یاد دادن،کوشا و از بیکاری و اتلاف وقت بیزار بود.

       روز شنبه سیزدهم ،دی ماه شصت و پنج ،به اتفاق دوستانش ،هنگام خنثی کردن بمب در بیرون شهر باختران به سوی معبود خویش شتافت.یاد و نامش را گرامی می داریم و می گوییم :

   نه راز ،نه قصه،نه رویایی دور             تو خورشید زیبایی برای پنجره ی کوچک من

 

خود ارزیابی:

۱-شهید علیرضا عاصمی در دوران نوجوانی چه ویژگی هایی داشت؟

۲-چرا شهید علیرضا عاصمی را نگین تخریب نامیده اند؟

۳-نام شهید چه احساسی در شما ایجاد می کند؟

۴-...........................................................

 

دانش های زبانی و ادبی:

نکته ی اول:

 پنجره ی کوچک                      نگین تخریب                           مدرسه ی شاهد

        هرگاه دو کلمه به وسیله ی (کسره یا ی )به هم مربوط شوند ،در اصطلاح ترکیب می گویند.

 در دستور زبان فارسی دو نوع ترکیب وجود دارد:

۱-ترکیب وصفی(موصوف+صفت)               ۲-ترکیب اضافی(مضاف+مضاف الیه)

راه شناخت ترکیب وصفی از اضافی:

۱- صفت (تر و ترین )می گیرد ولی مضاف الیه نمی گیرد.۲-بین صفت و موصوف می توان کلمه ی «بسیار»را آورد.۳-(کسره یا ی) بین ترکیب را بر می داریم و به عوض آن ویرگول می گذاریم و در آخر فعل (است یا هستند )می گذاریم اگر جمله معنا داد ترکیب وصفی است وگرنه ترکیب اضافی می باشد.

نکته دوم :

                                «مسلم اول شه مردان علی است.»

     در این مصراع ،شاعر از حضرت علی (ع) تعبیر به «شه مردان» نموده است. نویسندگان و شاعران برای ان که نوشته ی خود را ،زیباتر کنند تا بیشتر در خواننده اثر بگذارد. از چنین تعبیرهایی استفاده می کنند.

مثال:ماه ..................... عروس آسمان

کار گروهی :

۱- نام دو یا سه تن از شهیدان شهر یا محله ی خود را در گروه نام ببرید.

۲-در گروه بررسی کنید تعبیرهای زیر برای چه کسانی به کار برده برده شده است؟

ساقی کوثر :        معمار انقلاب:         سالار شهیدان :     آشپز زاده ی وزیر: 

 

نوشتن:

۱-برای کلمات زیر تعبیر های مناسب بنویسید.

خورشید:                           شیر:                            آمریکا:

۲- برای هر یک از صفت های زیر ،موصوف مناسبی ،انتخاب کنید.

خوشبو-سفید-سیاه-گرم-بلند-مهربان-هوشمند-ضخیم-خنک-روشن-خصوصی-خوشبخت-زیبا-باهوش-شیرین-سخت-نمکین-مومن-پیروزی

۳-برای هر یک از اسم های زیر،صفت مناسبی ،انتخاب کنید.

نگاه         فرشته         نگین      کاشمر           فکر

۴- ترکیب های وصفی و اضافی را مشخص کنید.

پنجره ی کوچک                           گریه ی امیر                       ماه مجلس

کاشف الکل                                نوجوان باهوش                   دامن کوهسار

۵-  چرا شهید مدرس را «شیر در زنجیر» نامیده اند ،دریک بند شرح دهید.

۶-در این بیت کدام آرایه ی ادبی به کار رفته است ؟یک ترکیب وصفی و یک ترکیب اضافی بیابید.

رقص شکوفه می زند شاخه ی خشک انتظار 

                                                     تاب به شاخه می دهد ،ناز نسیم این بهار 

 املا:

- دو کلمه ی «گزار و گذار » را نباید به جای هم به کار برد.زیرا «گزار »به معنای انجام دادن و به جا آوردن است و «گذار » به معنای قرار دادن ،گذاشتن و نهادن است.

-در گذاشتن نقطه و دندانه ،دقت نمایید.

فعل

فعل:

فعل لفظی است که برحادثه ای در زمانی معین دلالت می کندو بسیاری اوقات اسم فعل جانشین آن می شود , غالباً اسمهای مشتق از  فعل عمل فعل را انجام می دهند. 

زمان فعل:

 فعل از جهت زمان به ماضی و مضارع و امر تقسیم می شود.

ماضی:

ماضی فعلی است که برحالت یا رویدادی در زمانی گذشته دلالت کند مانند:"حسُن, تَکَلّم"

مضارع:

مضارع فعلی است که برحالت یا رویدادی در زمان حال یا آینده دلالت کند .فعل مضارع با افزودن یکی از حروف مضارعه به اول فعل ماضی درست می شود  اگر ماضی چهارحرفی باشدحرف مضارعه  مضموم و در غیر   این صورت مفتوح است . حروف مضارعه و در غیر این صورت مفتوح است . حروف مضارعه عبارتند از :الف, نون, یاء، تاء "اُحسِنُ، نَتَکَّلمُ، یُدَ خرِجُ, تأکُلُ"

امر:

امر فعلی است که به وسیله آن انجام کاری در آینده درخواست می شود .فعل امر از مضارع با حذف حرف مضارعه ساخته می شود. "تَعَلَّم" اگر فعل پس از حذف حرف مضارعه با   حرفی ساکن آغاز گردد به اول آن همزه اضافه می شود "إضرِب" همزه امری که از فعل مضارع ثلاثی مضموم العین ساخته می شود مضموم است "اُنظُر" وهمزه امر رباعی مفتوح است "اَکرِم" و در غیر این دو مورد مکسور است "اضرب ,استغفر"

امربه لام(غایب):

فعل امر مخصوص مخاطب است , لیکن فعل امر از مجهول و غایب و متکلم با افزودن لام مکسور در اول فعل مضارع ساخته می شود "لِیُصلَب,لِیأکُل,لِنَذهَب"

اوزان ثلاثی:

غالباً فعل از سه حرف اصلی درست شده است و اوزان آن به قرار زیر است

 َ         فعَل یفعِلُ( جلَس یجلِسُ)

  

      ُ  فعَل یفعُلُ( نصَر ینصُر)

َ      َ    فعَل یفعَلُ( ذهَب یذهَب)

         َ    فعِل یفعَلُ(غضِب یغضَب)

            فعِل یفعِل( حسِب یحسِب)

  ُ       ُ    فعُل یفعُل(عظُم یعظُم)

اوزان رباعی:

فعل رباعی چهار حرف اصلی دارد و بر یک وزن می آید : فَعلَلَ یفعلِلُ( دَحرَجَ یُدَ حرِجُ)

ثلاثی مزید:

به سه حرف اصلی فعل یکی از حروف دهگانه زائد: أ,ن,س, ل, ا, ت, م, و, ی, ه افزوده می شود و ده وزن ثلاثی مزید زیر از آن درست می شود : أفعَلَ( أکرَمَ), فَعلَ(نظمَ) , فاعَلَ (قاتَلَ)تَفَعَّلَ(تَبَرَّمَ)، تَفاعَلَ(تَناظَرَ ), َانفَعَلَ( َانکَسَرَ) , اَفتَعَلَ( اَفتَقَرَ) , اَفعَل َ(اَحمَرَ) استَفعَلَ (استَغفَر),اَفعَوعَلَ(احدَودَبَ)

رباعی مزید:

اوزان سه گانه فعل رباعی مزید به قرار زیر است :تَفعَلَلَ(تَدَ حرَجَ)افعَلَلَّ(اقشَعَرَّ) افعَنلَلَ(احرَنجَمَ)

سالم و صحیح والمُعتَل واللفیف:

اگر یکی از حروف فعل همزه باشد یا مکرر شود صحیح نامیده می شود " أخذ,مدّ,بَلبَلَ" و اگر یکی از حروف فعل الف, واو, یاء, عله باشد معتل خوانده می شود " قامَ, وعَد, رضِیَ" و اگر دو حرف آن عله باشد لفیف نامیده می شود " وَقَی, شَوَی" و اگر فعل بر هیچیک از صورتهای بالا نباشد سالم نام دارد " ضَرَبَ"

افعال مبنی افعالی هستند که چون عواملی برسر آنها در آید حرکت آخرشان تغییر نمی کند , این افعال عبارتند از : ماضی, امر وگاهی مضارع.

بناء ماضی:

فعل ماضی در اصل مبنی برفتح است اگر فعل ماضی به واو جمع وصل شود ضمه جانشین فتحه آن

می شود" ضرَ بُوا" و چون به ضمیر صحیح متحرک وصل شود سکون جانشین فتحه آن می شود " ضرَبتُ و ضرَبنا"

بناء امر:

فعل امر در اصل مبنی بر سکون است ودر فعل معتل اللام مبنی بر حذف حرف عله است "ارمِ" ودر مونث و مثنی و جمع مبنی بر حذف نون است "اضرِبی, اضرِبا, اضرِ بوُا" و چون به نون تأکید متصل شود مبنی بر فتح است "اَضرِبَنََّ"

بناء فعل مضارع:

فعل مضارع اگر به نون تأ کید متصل شود مبنی بر فتح است " لندرسَنَ"و اگر به نون تأنیث متصل شود مبنی بر سکون است " یضرِبنَ"

اعراب:

فعل معرب فعلی است که آخر آن بنا بر عواملی که بر سر آن در می آید تغییر می کند واز میان افعال تنها فعل مضارع ,معرب است و مرفوع یا منصوب یا مجزوم می شود.

رفع فعل مضارع:

فعل مضارع در اصل مرفوع است و علامت رفع آن ضمه است "یضربُ", در افعال پنج گانه یعنی مونث مخاطب مفرد و مثنی و جمع ,و مذکر غائب مثنی و جمع , نون علامت رفع مضارع است " تضرِبین, تضرِبانِ, تضربونَ, یضربانِ, یضربونَ"

نصب فعل مضارع:

اگر یکی از حروف ناصبه برسر فعل مضارع در آید آن را منصوب می کند و علامت نصب آن فتحه است.نصب افعال پنجگانه  به حذف نون است " لَن یذهَبَ, لن تذهَبی, لن تذهَبا, لن یذهَبا, لن یذهَبُوا" حروف ناصبه عبارتند ازاَن, لَن, إذن, کَی, لام تعلیل, لام تأکید یا لام جحود, حتی, أو, فاء سببیه و واو معیت که مسبوق به نفی محض یا طلب محض باشند , واو وفاء و ثم و أو که به اسم جامد یا غیر موول به فعل عطف شده باشند.

جزم فعل مضارع:

فعل مضارع پس از حروف جازمه مجزوم می شود و علامت جزم آن سکون است ،جزم افعال پنجگانه به حذف نون است " لَم یذهَبَ, لَم تذهَبی, لَم تذهَبا, لَم یذهَبا, لَم یذهبُوا ". حروف جازمه ای که یک فعل را مجزوم می کنند عبارتند از : لَم, لَما, لام امر ,لای نهی. حروف جازمه ای که دو فعل را مجزوم می کنند عبارتند از : إن و همه اسماء شرط.

فاعل:

ناچارباید پس از فعل اسمی آورده شود تا بر انجام دهنده آن دلالت کند. این اسم, فاعل نامیده می شود ومرفوع است.

لازم ومتعدی:

برخی از افعال بسنده می کنند , این افعال لازم نامیده می شوند " قام الولد: کودک برخاست ", عمل برخی از افعال از فاعل به اسمی دیگر تجاوز می کند , این افعال متعدی نامیده می شوند " أکَلَ الولدُ التفاحه: کودک سیب را خورد " هرگاه فعل لازم بر وزن أ فعل یا فَعلَ بنا شود متعدی می گردد " أ کرَم َو کَرَمَ" فعل متعدی اگر برای مطاوعه بنا شود لازم می گردد " انکََسَرَ, تکَسَّرَ".

مجهول:

هرگاه فعل متعدی فاعل معینی نداشته باشد برای مجهول بنا شده است . برای ساختن فعل مجهول از فعل ماضی حرف ماقبل آخر مکسور و همه حروف متحرک ماقبل آن مضموم می شود " ضُرَبَ, استُقدِمَ" و از فعل مضارع حرف مضارعه مضموم و ماقبل آخر آن مفتوح می شود " یضرَبُ, یستَقدَمُ"

نائب فاعل:

هرگاه فعل مجهول باشد مفعول به اعراب فاعل را گرفته و جانشین آن می شود و نائب فاعل نام میگیرد " کُسِرَ الإبریقُ"

مفعول به:

اسمی منصوب است که عمل فعل برآن واقع می شود " کَسَرَالولدُالإبریق: کودک ابریق را شکست " افعالی که بیش از یک مفعول متعدی می شوند سه گونه اند:

افعالی که بیش از یک مفعول متعدی می شوند:

أ- أفعال قلوب , معروفترین افعال قلوب  عبارتند از : ظَنَ, خالَ, تَوقَّعَ, حسِب, زَعَم, عدَّ, حَجا, هَب, رأی, عَلِمَ,وَجَدَ,ألفَی,درَیِ, تعلَّم," ظننت ُزیداً اسداً: زید را شیر پنداشتم". افعال تحوّل به این افعال می پیوندند و آنها عبارتند از:صیر, رد, ترک, غادر, تخذ, اتخذ, جعل," جعلتُ العنبَ خمراً: انگور را شرا ب ساختم " این دو مفعول در اصل جمله اسمیه کاملی بوده اند بدین صورت " العنبُ خمرُ"

ب- افعالی که به دو مفعول متعدی می شوند و آن دو مفعول در اصل جمله اسمیه کاملی نبوده اند به قرار زیرند : کسا, رَزَقَ, أطعَم,سقَی, زوَّد, أسکَن,أعطَی, وهَبَ" البست الفقیرَ ثوباً: جامه ای برتن فقیر کردم"

ج- افعالی که به سه مفعول متعدی می شوند هفت فعل هستند : أرَی آعلَم, حدَّث, أخبَر, خبرَ, أنبَأ, نبَّأ" أری المعلَّمُ التلمیذَ الدرسَ هیناً" مفعول اوّل منفرد و مفعول دوم و سوم جمله اسمیه کاملی است.

مفعول به ای که عامل آن مخدوف باشد:

مفعول به ای که عامل آن حذف شده به صورتهای زیر می آید:

تحذیر و اغراء:

تحذیر آگاه کردن مخاطب است از امری مکروه وناپسند برای اینکه خود را از آن برحذر  دارد " نفسَک والسُّقوطَ" یعنی خود را نگاه دار و از افتادن بر کنار باش. اغراء آگاه کردن مخاطب است بر امری پسندیده برای اینکه آن را انجام دهد " الوفاءَ" یعنی وفاداری را لازم بگیر .گاهی تحذیر بالفط ایاّک بیان می شود " ایاّک الکذبَ أو والکِذبَ: از دروغگویی برحذر باش.

اختصاص:

اختصاص آن است که پس از ضمیر متکلم یا مخاطب اسم ظاهری ذکر شود که به تقدیر فعل محذوف أخص وجوباً منصوب باشد " نحن العربَ نحمی الذِّمَم: ما عربها پیمان خود را نگاه می داریم."

اشتغال:

اشتغال آن است که اسمی منصوب مقدم شود و پس از آن فعلی آورده شود که در ضمیری عمل کند وآن ضمیر به اسم مقدم عائد باشد" إن الکتاب َقَراتُ و نفعک: اگر کتاب را بخوانی ترا سود می بخشد " و تقدیر  آن چنین است: أن قرأت الکتاب  قرأته نفعک. پس کتاب مفعول به است برای فعل محذوف.

منادی:

اسمی است که به وسیله یکی از حروف ندا که جانشین فعل اتادی محذوف هستند طلب می شود" یا رجل َالفضل" یعنی مرد فضل را ندا می دهم و فرا می خوانم .اگر منادی معرفه یا نکره مقصوده باشد مبنی بر رفع است و بنابر مفعول به بودن برای فعل ندای محذوف , معرب و در محل نصب است " یا یوسفُ, یا رجلَ" حروف ندا هفت است : یا, أیا, هیا, إی, همزه ،آ،وا. اسم مقرون به أل تعریف به واسطه أیُ و های تنبیه منادی واقع می شود " أیها الرجل : ای مرد " أی مبنی است و بنابر مفعول به بودن , معرب و در محل نصب است وها برای تنبیه است , والرجلُ بنابر عطف بیان بودن مرفوع است .اگر تابع أیُّ مشتق باشد مانند" أیها العالِمُ: ای دانشمند" بنابر نعت بودن معرب است.

ترخیم:

آن است که آخر منادای مختوم به تاء و علم غیر مضاف حذف شود , مانند:" یا یمام َو یا حارِ" که مرخَّم" یایمامه ویا حارس" است.

استغاثه:

فرا خواندن شخصی است برای کمک کردن به  دیگری به وسیله حرف ندای یا و افزودن لام مفتوحه در اول مستغاث و لام مکسوره در اول مستغاث له" یا لزید لعمرو" یعنی زید را می خوانم تا عمرو را کمک  کند , هر دو به واسطه لام مجرور هستند و بنابر مفعول به بودن برای فعل محذوف در محل نصب می باشند. جرّ مستغاث منه در صورتی که استغاثه بر آن واقع شود به وسیله حرف جر مِن جایز است " یا للأبطال من الغزاه: ای پهلوانان به فریاد جنگجویان برسید"

ندبه:

عبارت است از ندای آنچه که فاجعه ای بر آن وارد آمده باشد  یا برای آن یا از آن به درد آمده باشیم و ادات آن حرف ندای وا است . مندوب به سه وجه می آید " وایوسُف, وا یوسُفا, وا یوسفاه" اسم مندوب مبنی بر ضم است و بنا بر مفعولٌ به بودن برای فعل محذوف در محل نصب می باشد, فتحه در دو مثال اخیر برای مجالست با الف است , الف برای ندبه و هاء برای وقف است.

مفعول له یا مفعول لاجله:

مصدری است که علت و سبب فعل را ذکر می کند " أقفُ إکراماًلک: برای بزرگداشت تو برخاسته ام ", إکراماً مفعول به است برای فعل محذوف أقصد.

مفعول معه:

اسمی منصوب است که پس از واو معیت در آید و عطف به آن واوجائز نباشد " سرتُ والجبلَ: همراه با کوه راه پیمودم"

استثناء:

استثناء عبارت است از خارج کردن اسم پس از الّا یا اخوات آن از حکم ماقبل آن " جاء الأولادُإلا یوسفَ:آن فرزندان آمدند بجز یوسف" یوسف مفعول به است برای فعل محذوف أستثنی. برخی از نحویان در تعیین عامل مستثنی اختلاف کرده اند . اخوات إلاّ عبارتند از غیر وسوی که مستثنی به آنها اضافه می شود و خود آنهااعراب مستثنی را می گیرند . خلا وعدا و حاشا افعال استثناء هستند که فاعل آنها ضمیر مستتر است و مابعد آنها بنا به مفعول به بودن منصوب است و مستثنی به شمار می آید.

" جاء القومٌ ُخلازیداًً: آن قوم آمدند. بجز زید " این افعال به صورت حروف جری که متعلق ندارند به کار می روند " جاء القوم عدازید: آن قوم بجز زید آمدند."

اسم فعل:

اسم فعل لفظی است سماعی که در معنی وعمل جانشین فعل می شود و عوامل را بر آن تأثیری نیست و مفعول برآن مقدم نمی شود"هاک الکتابَ:کتاب را بگیر" اسم فعل یا به معنی ماضی است" سُرعان: شتاب کرد" یا به معنی مضارع است " أُف دلتنگی و افسوس می کنم" یا به معنی امر است" ونکَ بگیر"

 

مشتقات فعل - ماضی مطلق ( ساده )

مشتقات فعل :

مشتقات فعل ، همه ساختهائی هستند که از بن ماضی و مضاریع ساخته می شوند . مشتقات فعل بر دو دسته اند .

ساختهای فعلی .  ساختهای اسمی و صفتی

1 - ساختهای فعلی

ساختهای فعلی که با بن ماضی ساخته می شوند ، عبارتند از : 

ماضی مطلق یا ساده ، ماضی استمراری ، ماضی نقلی ، ماضی بعید ، ماضی ابعد ، ماضی نقلی مستمر ، ماضی ملموس یا ناتمام ، ماضی ملموس تقلی ، ماضی التزامی ، مستقبل

ساختهای فعلی که با بن مضارع ساخته می شوند عبارتند از :

مضارع ساده ، مضارع اخباری ، مضارع التزامی ، مضارع ملموس یا ناتمام ، امر

ماضی مطلق یا ساده :

ماضی مطلق یا ساده ساختهائی هستند که ساختمان آنها ساده است و هم به طور ساده نشان می دهند که فعل در زمان گذشته انجام گرفته و پایان یافته است .

مانند : رفتم – رفتی – رفت – رفتیم – رفتید – رفتند

گئتدیم – گئتدین – گئتدی – گئتدیک – گئتدیز – گئتدیلر 

ماضی مطلق از بن ماضی با افزودن شناسه ها ساخته می شود . به جز سوم شخص مفرد که شناسه ندارد و بن ماضی به صورت فعل درمی آید .

بن ماضی + شناسه = ماضی مطلق

رفت + م = رفتم ( اول شخص مفرد )      گئت + دیم = گئتدیم

رفت + ی = رفتی  (  دوم شخص مفرد )  گئت + دین = گئتدین

رفت + .. = رفت  ( سوم شخص مفرد )   گئت + دی = گئتدی

رفت + یم = رفتیم ( اول شخص جمع )    گئت + دیک = گئتدیک

رفت + ید = رفتید ( دوم شخص جمع )    گئت + دیز = گئتدیز

رفت + ند = رفتند ( سوم شخص جمع )   گئت + دیلر = گئتدیلر

ماضی مطلق اغلب در موارد زیر به کار می رود :

1 – بیان وقوع فعل در زمان گذشته به طور مطلق ، یعنی بدون استمرار و تکرار و بدون توجه به نزدیکی و دوری زمان آن نسبت به زمان حال بی آنکه به مفهوم هائی چون آرزو و تردید و جز آنها وابسته باشد .

مانند : رازی الکل را کشف کرد .( در گذشته دور اتفاق افتاده است .  )  دیروز با او حرف زدم . ( در گذشته نزدیک اتفاق افتاده است . )

2 – بیان وقوع فعل در زمان حال . مانند : بچه ها من رفتم ( در حالی که گوینده نرفته و می خواهد برود )

3 – بیان وقوع فعل در زمان آینده که به طور معمول همراه شرط و امثال آن است

مانند : ساعت چهار بیا جلو مدرسه ، اگر نیامدی من رفتم ( یعنی اگر نیائی من خواهم رفت )

4 – به جای ماضی استمراری در فعلهای بودن و داشتن

مانند : سالها بود که او را ندیده بودم .

هر روز سردرد داشتم .

در این مثالها اگر به جای فعلهای بود و داشتم فعلهای دیگری بگذاریم باید ماضی استمراری شود .

سالها می گذشت که او را ندیده بودم .

هر روز سرم درد می کرد .

5 – در فعل ماضی ملموس از مصدر داشتن به عنوان فعل معین  مانند :

داشتم می رفتم .   داشتی می رفتی

6 – در فعل ماضی بعید از مصدر بودن به عنوان فعل معین . مانند : رفته بودم . رفته بودی